Saturday, July 31, 2010

وي خاطره‌ات پونز ، نوك تيز ته كفشم

ب ی ز ا ر م

بیزار از خداحافظی ها

از دل تنگی ها ی مسدود کننده ی نفس

ک لبخند می زنیم و می خندیم تا تار اشکهایمان در پس سینه مان پنهان شود

ک به رویمان نمی آوریم ساعت ها را ، میبلعیم ثانیه ثانیه هایی ک مجالی برایشان نیست ، ک به راحتی گم می شوند و قید دل های ما را میزنند

می رویمو آتش میزنیم و خون خلق می ریزیم تا فردای بهتری جایگزین اکنونمان باشد

و

من باور نمی کنم این فاصله ها را

و دلم مچاله می شود

از نبودن ها

..


تیله . شمبه . نهم مرداد . هشتاد و نه

Wednesday, July 7, 2010

عقب ماندگی


تند و تند عقربه های ساعتم میرن جلو ، حتی ازم جلو زدن
سبقت از چپ و راست
دارن از مسیر منحرفم میکنن
پس کو اون مجری قانونی ک شبا که ما میخوابیم میگن اونا بیدارن ؟!ا
به یه پلک زدن روزام به شب میرسه ، کافیه یه لحظه غافل شم
میگم امروز ک سه شمبست میگه بیچاره ! چهارشمبم داره تموم میشه کجای کاری
اصلا کی به اینا گواهینامه داده ! آقا من شکایت دارم !ا

تیله
مثل اینکه چهارشمبه ! شونزدهم تیر ماه هشتاد و نه