Wednesday, June 30, 2010

بی دلیل



هنوز عادت نکردم ک به هیچ چیز نباید عادت کرد
پیش خودم فکر می کنم این منم ک ثبات ندارم ولی می بینم ک دلیل این بی ثباتی تنها من نیستم

- چشاتو چرا بستی ؟
- می ترسم از باز کردنشون ببینم هست اونی که نباید و نیست اونی که باید

کات

ت ی ل ه
نهم تیر هشتاد و نه

Wednesday, June 23, 2010

II احمقانه


شدم مثل آلیس
دنیایی که تو بچگیام همیشه تو ذهنم بود با همه ی شخصیتاش و آدمای خوب و بدش دارن صدام می کنن
صداشون تو گوشمه حتی اون خرگوشه رو با چشمای خودم دیدم چند روز پیش
دیگه کم کم وقتشه
میدونی فقط نمی دونم اگه رفتم اونجا دلیلی برا برگشتن پیدا می کنم یا نه
شاید دوست دارم فراموش بشم
شایدم دوست دارم فراموش کنم
می رم تا شاید قهرمان دنیای کوچیک خودم شم .

تیله
چهارشمبه دوم تیر ماه هشتاد و نه

Wednesday, June 16, 2010

بمیر ولی خودت بمیر




کمتر آدمی رو دیدم ک پشت چند لایه سایه خودشو قایم نکرده باشه
چه خوبیم چه بد ، واقعیت رو جور دیگه جلوه می دیم تا شاید چه چه همسایه بُعدهای خالی شخصیتمون رو پر کنه

از حس‌های خوبی بگیر که هیچ وقت در زمان درست ابراز نمیشن تا بغضای خفه شده تو صدای قه قه مون ک مبادا به ضعیف بودن متهم بشیم
ک شاید فراموش کردیم دوست داشتن یک موهبت و ابرازکردن ِ اون یک هنر و حتی همون یک قطره اشک ِ بدون رو در بایستی قدرتمون رو هر چه بیشتر بیان می کنه


عجیب مردمانی هستیم ک در آغوش می گیریم و لبخند می زنیم به هر آن کس ک جایگاهی در ذهن و قلبهامون ندارن و به گرمی دستان کسانی را می فشاریم که نسبت به اونها پر از احساس انزجارو تنفریم و به صدم ثانیه نکشیده از دور شدنشون کاسه ی غیبت در دست می گیریم
.
.
.
ونقاب پشت نقاب
عمده ی وقتمون رو سر پنهان سازی خود واقعیمون می کنیم چرا که حوصله ی بحث و آزار دیدن نداریم
تقصیر کسی هم جز خودمون نیست چرا که همیشه در پی اثبات اشتباه کردن بقیه بودیم تا با ثبت اون درستی سخن و عقیده ی ما آشکار بشه
و حال نوبت ماست
تصمیم می گیریم وانمود کنیم که "من" همانند شمام تا از سیل قضاوت دیگران رهایی پیدا کنیم

و این گونه می شه که بی ارزش می شه " دوست داشتن " هامون
چرا ک من عاشق نقاب تو و تو هم شیفته ی توهمی از من می شی

و وای به حال روزی ک این پرده بیفتد
...
تیله
چهارشمبه + یک - بیست و هفتم خرداد هشتاد ونه

Wednesday, June 9, 2010

همه ی نا گفتنی ها


I want to be alone
I need to touch each stone
face the grave that i have grown
I want to be alone.

Before all the days are gone
and the walls are built and torn
to pass the time of those who morn
I want to be alone.

Rivers that run anywhere
are in my hand and just up the stair
past the eyes of those who care
who can never be alone.

Changes that were not ment to be
tow the hours of my memory
sing a song of love to me
to say you must never, never be alone.

But tears of a silent reign
seek shelter on my broken pain
and run away but I remain
to speak the words that sing of alone.

I want to be alone
I need to touch each stone
face the grave that i have grown
I want to be alone.

Jackson C. Frank


تیله
چهارشنبه - دوازدهم خرداد ۱۳۸۹

Wednesday, June 2, 2010

رها رها رها من


" آرامش "
یه جور بیحسی یا یه جور لـَـــختیِ بِکر
یه جور شناوربودن توی خلسه که با غوطه ور شدن توی حباب که با تمام لذتی که بهت منتقل می کنه پرِ ترس ِاز هم فرو پاشیدنه , زمین تا آسمون توفیر داره
پیدا کردن آرامش، اونم توی این همه شلوغی پرازازدهام و همهمه، بهترین بود
آرامشی که سالها از آن من نبود و عادت کردنم به نبودش یه جورایی خیانت محسوب می شد
حالا هست و تک تک سلول های وجودم پذیرای این حس خاک گرفته ی قدیمیه
تیله
چهارشنبه - ۱۲ خرداد ۱۳۸۹