تموم
شدم و مُردم .. سلام
بیست و سه ساله کاربرد نقطه و ویرگول و الخ رُ یاد نگرفتم. همیشه شانسی و با ترس ازشون استفاده میکنم.
در عوض یاد گرفتم واسه کلمههایی که مینویسم عَ عِ عُ بذارم، قشنگ
میشد از نظرم.
راستش نیمفاصله رو هم بلد نبودم.
حالا هم که تقریبا یاد گرفتم دلم میخواد ماتحت عالم هم نیمفاصله رو
بتونه رعایت کنه - اینکه ماتحتِ عالم میتونه رعایت کنه این
داستان رو، نمیدونم ولی میتونم سرِ وقت گوگل کنم - نمیدونم
حالا .. خیلی هم از کاربردش توی بعضی جاها سر در نمیارم ولی
میدونم بعضی از کلمهها باید باهم باشند باید بهم بچسبند باید
همو بغل کنند .. کلمههام آدمند .. دل دارند.
اینجوری شد که من شدم آخوندِ کلمهها .. راستش اینجوری کلمهها هم مالِ خودم میشدند.
حرفام
پر شد از آ و دیکتهی میخی ِ پدردرآر
یهو
دیدم همه آخوند شدند و من دوست داشتم تنها آخوند باشم
واسه همین عمامه و عبامو تا کردم و گذاشتم دم در .. مال شما
آخه آدم رقابت نیستم .. بلد نیستم دعوا کنم حق خودمو
بگیرم .. بعدم آخه چه حقی .. کی گفته این حق توئه ؟ .. این همیشه برام سواله کی گفته کی یا چی حق کیه ؟ .. اینکه کی میدونه حقش چیه .. مالش چیه .. مثلا من میدونم مامانم مالِ منه حق ِ منه زنه منه .. ولی نمیدونم آیا تو مال منی حق منی زنِ منی ؟ یا چی
به هرحال بدم هم نمیاد زبون باز کنی و بگی مال توام حق توام زن
توام . خِلآص
تیله . مرداد نود و یک
0 دید گاه:
Post a Comment